دُرج

وب نوشت سعید فانیان

دُرج

وب نوشت سعید فانیان

داستان های عمو (12)عمو و رضا خالی بند

عمو تعریف میکند وی ناظر گفتگوی دو نفر بود که یکی از آنها  بنام رضا ، سعی داشت با غلو و خالی بندی حرف های خود را به کرسی بنشاند و لابلای صحبت ها برای نشان دادن صحت و سقم گفته هایش می گفت عباس آقا (اشاره به عمو )شاهد است ،عباس آقا میدونه  و .. .موردبه مورد خالی بندی تحویل طرف میدهد و عمو را به شهادت میگیرد  . عمو میگه تا آنجا که گفته هایش ضرری نداشت و خطری را متوجه کسی نمیکرد مثلا ادعای شش پرس چلوکباب خوردن در یک وعده یا کشتن دو شغال با شلیک یک گلوله و امثال آنرا تحمل کردم و حرفی نزدم  ولی دیدم کم کم بحث و مدعای آقا رضا دارد  بالا میگیرد و  به حق و حقوق و طلبکاری ازطرف گفتگو میکشد لذا صحبت را قطع کردم و گفتم آقا رضا داستان بعدی را نیز که میخواهی بگی من ایضا شاهدبوده ام  ولی دیگه از بعدیش نیستم روی من حساب نکن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد